اخبار ورزشی

سرمربی سابق استقلال دو دختر را از مرگ نجات داد!

به گزارش خبرورزشی، آندرئا استراماچونی سرمربی سابق استقلال که به همراه خانواده‌اش در تعطیلات به سر می‌برد، با اتفاق عجیبی روبرو شد. 

آنطور که رسانه های ایتالیایی گزارش دادند، استراماچونی دو دختر را از غرق شدن در دریا نجات داد. استراماچونی در تعطیلات به همراه خانواده‌اش در گارگانو بود و با اتفاقات عجیبی را از نزدیک تماشا کرد. 

واژه‌هایی که راهنمای آندرئا استراماچونی هستند، از ایالات متحده می‌آیند: «تا دیگران زنده بمانند.» این شعار واحدهای ویژه گارد ساحلی آمریکاست؛ جمله‌ای که در سال ۲۰۰۶، فیلمی با بازی کوین کاستنر و اشتون کوچر با همین مضمون ساخته شد: «نگهبان – نجات در دریا»، روایتی از یک امدادگر هوایی که جان صدها نفر را در آب‌های تیره دریای برینگ نجات داده است. استراماچونی، مربی پیشین اینتر، حالا خودش عدد نجات‌ها را به دو رسانده است.

عملیات نجات

در ۲۸ ژوئیه، او دو دختر اهل بولزانو، به سنین ۱۷ و ۱۹ سال، را از دریا بیرون کشید و از سوی گارد ساحلی ایتالیا با پیراهن قرمز نمادین منجیان غریق تقدیر شد. استراماچونی در تعطیلات با خانواده‌اش در خلیج سِفیناله، واقع در گارگانو، میان پِسکیچی و ویِسته، به سر می‌برد که ناگهان چیزی مشکوک در ساحل توجهش را جلب کرد: «زیر سایه‌بان با همسر و فرزندانم بودم که ناگهان دیدم مردم به سمت ساحل هجوم آوردند. یکی از منجیان در آب بود و با سوت زدن سعی داشت توجه را جلب کند. دو دختر در حال فریاد و تقلا بودند، بنابراین سریع خود را به آب رساندم. فوراً خطر را حس کردم. منجی، آنتونیو، هرگز به تنهایی موفق نمی‌شد.»

روایت ماجرا

استراماچونی تأکید می‌کند: «من نه قهرمانم و نه خارق‌العاده. اتفاقاً در یک لحظه خودم هم به شدت ترسیدم. اما به عنوان کسی که از نظر جسمی و ذهنی آمادگی چنین شرایطی را دارد، احساس کردم باید وارد عمل شوم.» شکل خاص خلیج، عملیات نجات را دشوارتر کرده بود: «در روزهای اخیر، دریا همیشه متلاطم بود. ساحل به دو نوک صخره‌ای ختم می‌شود که امواج در آن نقطه شدیدتر می‌شکنند. دخترها همان‌جا بودند. منجی بدون تجهیزات وارد آب شده بود، نه کمربند نجاتی داشت، نه طنابی. من هم همین‌طور. به من گفت به سوی دختر بزرگ‌تر بروم و خودش سراغ دیگری می‌رود. وقتی به او رسیدم، گفت ترسیده. آب عمیق بود، موج‌ها شدید. از او خواستم آرام بماند، به پشت دراز بکشد و اطمینان دادم که تا پنج دقیقه دیگر همه‌چیز تمام می‌شود. همین‌طور هم شد.»

او ادامه می‌دهد: «سرم را چرخاندم تا ببینم منجی با دختر دوم در چه وضعی‌ست. او در شوک بود. منجی نمی‌توانست کمکش کند، پس بلافاصله برگشتم. وضعیت دختر جوان‌تر بحرانی بود: زیر آب می‌رفت و دوباره بالا می‌آمد و مقدار زیادی آب خورده بود. قایق نجات سعی می‌کرد به ما برسد، ولی ما بسیار به صخره‌ها نزدیک بودیم. از روی صخره‌ها طناب‌هایی به سمت ما پرتاب می‌کردند، ولی دستمان نمی‌رسید. ترس برم داشت. بیشتر از همه به این دلیل که دختر مرا به زیر آب می‌کشید. او یقین داشت که خواهد مرد.»

لحظه ترس

اما استراما خونسردی‌اش را حفظ کرد: «از او خواستم فقط به من گوش کند و اعتماد داشته باشد. تنها راه نجاتش این بود که وارد یک شکاف کوچک بین صخره‌ها شود. او را گرفتم و داخل آن شکاف پرتاب کردم، خودم زیر آب رفتم. وقتی دوباره سر از آب بیرون آوردم، جهت را گم کرده بودم و به صخره‌ها خوردم. مردم برایم طنابی انداختند و بالا کشیدند، ولی بازوها و پاهایم زخم شده بودند. دختر نجات پیدا کرده بود، ولی این را وقتی فهمیدم که به ساحل رسیدم. نفس راحتی کشیدم.»

و خانواده‌اش نیز همین‌طور: «پسرم گریه می‌کرد و پرسید«“بابا، اگر می‌مردی چی؟» این کار را از حس حفاظت انجام دادم، انگار خانواده خودم در آب بودند. آن منطقه خطرناک است.»

دخترها از استراماچونی تشکر کردند و سپس به تیرول جنوبی بازگشتند. اما مبادا کسی او را قهرمان بنامد: «من قهرمان نیستم، اما آن دو دختر قطعاً غرق می‌شدند و منجی هم با آن موج‌ها از پسش برنمی‌آمد. پس خودم را به آب زدم. این را تعریف می‌کنم تا کسانی که می‌خوانند، یادشان باشد که مهم‌ترین چیز در زندگی یک چیز است: خودِ زندگی.»

و آن دو دختر این را با گوشت و پوست خود درک کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا